رژیم غذایی ماکرو چیست و چه فوایدی دارد

۴۰ بازديد

چقدر با رژیم ماکرو شماری آشنا هستید؟ آیا شما هم قصد دارید این رژیم را امتحان کنید؟ برای رفتن به سمت ماکرو شماری باید آن را به خوبی بشناسید و نکته‌های این رژیم غذایی را رعایت کنید.

اساس رژیم ماکرو بر شمارش درشت مغذی‌ها است و شما در طول روز باید به اندازه معینی درشت مغذی دریافت کنید. پیشنهاد می‌کنم برای شناخت زیر و بم این رژیم پرحرف و حدیث، با ما تا انتهای مطلب، همراه باشید.

ماکرو چیست؟

 

واژه Macronutrients (ماکرو) از کلمه یونانیmakrosبه معنای بزرگ نشات می‌گیرد. ماکرو به عبارت ساده یعنی «درشت مغذی». درشت مغذی‌ها، موادی هستند که در مقادیر زیاد به آنها نیاز دارید؛ زیرا تمام انرژی روزانه شما را تامین می‌کنند. درشت مغذی‌ها اساساً به سه گروه اصلی تقسیم می شوند:

  • کربوهیدرات
  • پروتئین
  • چربی

 

منابع غذایی ماکروها یا درشت مغذی‌ها

 

ماکروها انرژی بدن را تامین می‌کنند و شامل سه درشت مغذی (پروتئین، چربی و کربوهیدرات) می‌شوند. هر غذایی حاوی مقادیر متفاوتی از این درشت مغذی‌هاست. در رژیم ماکرو شماری باید منابع زیر را در برنامه غذایی خود بیاورید.

 

منابع پروتئین

 

بدن برای ساخت و ترمیم بافت‌ها، ارتباطات سلولی، واکنش‌های آنزیمی، عملکرد سیستم ایمنی و غیره به پروتئین نیاز دارد. برای کسب اطلاعات کامل در این رابطه به مجله رژیم غذایی ماورای سلامت مراجعه نمایید.

نمونه‌هایی از غذاهای غنی از پروتئین عبارتند از: گوشت قرمز، مرغ، ماهی، تخم مرغ، لوبیا، توفو و آجیل.

یک گرم پروتئین تقریباً چهار کالری دارد. توصیه می‌شود حدود 30% از کالری روزانه شامل پروتئین باشد. با این حال، این مقدار می‌تواند برای افراد مختلف بسته به سن، هدف، توده عضلانی و غیره) متفاوت باشد.

منابع چربی

 

یک گرم چربی 9 کالری دارد. بزرگسالان باید 20 تا 35? کالری روزانه خود را از چربی دریافت کنند. اگرچه صنعت رژیم غذایی در طول تاریخ چربی را بد نام کرده‌است، اما چربی برای یک بدن سالم، ضروری است و فواید زیر را دارد:

  • محافظت از اعصاب
  • تنظیم هورمون‌ها
  • جذب مواد مغذی
  • حفظ دمای بدن
  • ذخیره انرژی

نمونه‌هایی از غذاهای پرچرب، عبارتند از: کره، روغن‌ها، آووکادو، آجیل، ماهی چرب و گوشت.

برخی از چربی‌ها انتخاب بهتری نسبت به سایرین هستند. چربی به دو نوع اصلی تقسیم می‌شود:

  1. چربی اشباع شده که در دمای اتاق جامد است؛ این نوع چربی سودمند نیست و باید در حد اعتدال مصرف‌شان کنید.
  2. چربی غیراشباع مانند چربی تک غیر اشباع و چند غیر اشباع که در دمای اتاق مایع است. آجیل، دانه‌ها، آووکادو و ماهی‌های چرب حاوی این چربی‌ها هستند. این‌ها چربی‌های سالم و سودمندی هستند.

منابع کربوهیدرات‌

 

کربوهیدرات‌ها از شکر، نشاسته و فیبر تشکیل شده‌اند. آنها منبع اصلی انرژی بدن شما هستند. کربوهیدرات‌ها سریع‌ترین و ساده‌ترین منبع سوخت بدن و منبع انرژی ترجیحی برای مغز شما هستند که باید در رژیم ماکرو شماری حضور داشته باشند. کربوها به ویژه برای تمرینات استقامتی بالا و قدرت انفجاری مهم و لازم هستند.

کربوهیدرات‌ها حاوی 4 کالری در هر یک گرم هستند و توصیه می‌شود که بزرگسالان 45 تا 65 درصد کالری روزانه خود را از کربوهیدرات‌ها دریافت کنند. مردم گاهی کربوهیدرات‌ها را با مواد غذایی فرآوری شده و کم مغذی، مانند کلوچه‌ها و نان سفید مرتبط می‌دانند.

نمونه هایی از غذاهای غنی از کربوهیدرات عبارتند از: سیب زمینی، برنج، ماکارونی، نان، میوه، لوبیا و جو.

این غذاها سرشار از فیبر هستند و به سیر ماندن فرد برای مدت طولانی کمک می‌کنند  و یک رژیم غذایی سالم را رقم می زنند.

مقدار کربوهیدرات مورد نیاز هرکس متفاوت است. برخی از افراد با رژیم‌های کم کربوهیدرات حال‌شان خوب است، در حالی‌که برخی دیگر نیاز به رژیم غذایی پر کربوهیدرات دارند.

اهمیت استفاده از ماکروها (درشت مغذی‌ها) در برنامه غذایی

 

هر درشت مغذی، مواد مغذی مهمی را برای بدن تامین می‌کند و همچنین نقش کلیدی در ترکیب بدنی شما دارند. شما برای انجام کارهای‌تان و بقای روزانه به ماکروها نیاز دارید. داشتن یک رژیم مناسب ماکرو شماری به شما در این موارد کمک خواهد کرد:

  • تناسب اندام
  • حفظ عضلات
  • سوزاندن چربی
  • سالم ماندن بدن
  • کنترل بهتر انرژی
  • بهبود خلق و خو و اشتها

رژیم ماکرو شماری چگونه است؟

 

این روزها رژیم ماکرو شماری بسیار پرطرفدار شده و خیلی‌ها آن را پیگیری می‌کنند. ماکروشماری به معنای وزن کردن و اندازه گیری غذا و سپس ثبت گرم هر درشت مغذی (پروتئین، کربوهیدرات و چربی) است. شما باید حساب این موارد را داشته باشید. اما آیا این کار خوبی است؟

شاید بله و شاید هم خیر؛ بستگی به عوامل مختلفی دارد و اگر می‌خواهید این رژیم را بگیرید، باید چند نکته را در نظر بگیرید.

رژیم ماکرو شماری یعنی شمارش ماکروها به جای شمارش کالری و چیزی در آن حذف یا اضافه نمی‌شود؛ فقط مقدار درشت مغذی‌ها شمرده می‌شود. هر کس به میزان خاصی درشت مغذی نیاز دارد دارد؛ بنابراین هیچ دو رژیم ماکرو شماری یکسان نیستند و نمی‌توان برای افراد متعدد، یک رژیم ماکرو شماری واحد پیشنهاد داد.

اگر می‌خواهید ماکرو شماری را امتحان کنید، پیشنهاد می‌کنیم که با یک متخصص تغذیه مشورت کنید و همزمان از یک برنامه ورزشی اصولی هم استفاده کنید. داشتن یک برنامه غذایی ورزشی اختصاصی که با توجه به نیازها و شرایط بدنی‌تان تنظیم شود، شما را به هدف‌تان خواهد رساند.

فواید ماکرو شماری

 

ماکرو شماری و داشتن حساب دقیق آنچه می‌خورید، قطعاً فوایدی دارد. ماکرو شماری باعث می‌شود شما به تغذیه خود توجه بیشتری کنید و انتخاب‌های بهتر و سالم‌تری برای وعده‌های خود داشته باشید. وقتی سراغ ماکرو شماری می‌روید، حتما فواید و معایب آن را در نظر بگیرید و ببینید آیا این رژیم می‌تواند برایتان مفید باشد یا خیر. در این قسمت به مهم‌ترین مزایای ماکرو شماری اشاره می‌کنیم.

1.دریافت مواد مغذی کافی

 

ماکرو شماری باعث می‌شود شما به مقدار و نوع غذایی که می‌خورید، توجه بیشتری کنید. بسیاری از مردم اگر مراقب تغذیه خود نباشند، پرخوری می‌کنند. برخی هم، با اینکه عجیب است، به اندازه کافی غذا نمی‌خورند، مگر اینکه پای زور و اجبار، وسط باشد.

در این موارد، شمارش ماکروها می‌تواند گزینه خوبی باشد؛ زیرا شما با رعایت این رژیم، خیال‌تان راحت می‌شود که کالری مناسب را برای رسیدن به اهدافتان دریافت می‌کنید.

 

2.توجه به نیازهای بدن

 

ماکروشماری می‌تواند به عنوان یک رژیم تکمیل کننده در کنار یک رژیم‌ غذایی دیگر استفاده شود. در این صورت خیال‌تان راحت می‌شود که به اندازه کافی و مناسبی درشت‌مغذی‌ و ریزمغذی‌ و کالری‌ مصرف می‌کنید. برای مثال، هر دو رژیم کتوژنیک و زون، بسیار دقیق هستند و از شما می‌خواهند که ماکروهای خود را اندازه‌گیری کنید تا درصدهای مناسب منابع غذایی از بین نرود.

با رژیم کتوژنیک، بدن شما از چربی به عنوان منبع اصلی انرژی خود استفاده می‌کند و مصرف بیش از حد کربوهیدرات یا پروتئین می‌تواند شما را از منطقه چربی سوز و تولید کننده کتون خارج کند، بنابراین مهم است که مقدار دقیق ماکروها شمرده شود.

3.آگاهی نسبت به وضعیت غذایی خود

 

از کمبودها و نقص‌های برنامه غذایی فعلی‌تان آگاه می‌شوید. ما در ماورای سلامت همیشه این جملات را می‌شنویم: “من خوب غذا می خورم!” یا “من یک رژیم متعادل و منطقی دارم.” مشکل این است که واقعاً این‌طور نیست و افراد «تصور می‌کنند» که مسیر درستی را می‌روند.

بسیاری از اوقات، هنگامی که شروع به ماکرو شماری می‌کنید، متوجه می‌شوید که چیزهایی هست که به آن توجه نداشتید و برخلاف آنچه فکر می‌کنید همه چیز خیلی هم روی حساب کتاب نیست. به عنوان مثال، خیلی از افراد فکر می‌کنند که پروتئین کافی می‌خورند، اما زمانی که شروع به آوردن مقدار پروتئین‌ها روی کاغذ می‌کنند، متوجه می‌شوند که این‌طور نیست.

فواید دیگر

 

همان طور که گفتیم ماکرو شماری می‌تواند فواید مختلفی برای شما داشته باشد. برخی از مزایای دیگر این رژیم، عبارت است از:

  • کاهش وزن
  • عضله سازی
  • بهبود عملکرد ورزشی
  • مدیریت سطح قند خون

 

معایب رژیم ماکرو شماری

 

اگر راستش را بخواهید، باید بگوییم که رژیم ماکرو شماری به برخی از افراد توصیه نمی‌شود؛ زیرا می‌تواند برخی از رفتارهای ناسالم و شرایط نامطلوب را در زندگی ما تشدید کند یا به ما احساس امنیت کاذب نسبت به تغذیه‌مان بدهد. قبل از شروع رژیم، باید حواس‌تان به این ویژگی‌های ماکرو شماری باشد.

1.زمان‌بر و پر زحمت

 

شمردن ماکروها کمی زمان و انرژی می‌گیرد. برای کسانی که زندگی پرمشغله‌ای دارند یا آشپزی و تهیه غذا برای‌شان سخت است، شمردن ماکروها یک مرحله اضافه و زمان‌گیر خواهد بود. علاوه بر وزن کردن و اندازه‌گیری کالری غذا، باید ماکروها را هم بشمارید و آن را یادداشت و ثبت کنید.

2.ایجاد وسواس و اختلال غذایی

 

ماکروشماری می‌تواند باعث تشدید و یا ایجاد اختلال در غذا خوردن شود. توجه زیاد به وزن کردن، اندازه‌گیری و ثبت ماکروها، ممکن است که عادات وسواسی و ناسالم را در افرادی که سابقه اختلالات خوردن مانند بی‌اشتهایی، پرخوری عصبی و یا رژیم‌های افراطی دارند را تشدید کند.

 

3.تنوع غذایی کم

 

رژیمی که بر پایه شمردن ماکروها باشد می‌تواند منجر به کمبود تنوع مواد مغذی شود. در این رژیم‌ها نادیده گرفتن ریز مغذی‌های ضروری می‌تواند پیش بیایید؛ زیرا این رژیم غذایی فقط بر پروتئین، کربوهیدرات‌ها و چربی تمرکز دارد.

فردی که از ماکروشماری پیروی می‌کند حواسش فقط به پروتئین، چربی و کربوهیدرات است و از مسائل دیگر غافل می‌شود. تنها هدف او این است که طبق برنامه درشت مغذی‌های کافی را دریافت کند. چنین هدفی منجر به انتخاب غذاهای تکراری و فقط درشت مغذی می‌شود. این کار هم خسته کننده است و هم برای سلامتی مشکل دارد.

 

4.استرس و محدودیت در روابط

 

ماکرو‌شماری می‌تواند منجر به استرس اجتماعی شود و افراد را از دوستان و خانواده دور کند. شمردن ماکروها ممکن است که برای برخی چیز مهمی نباشد، اما برای برخی دیگر، اذیت کننده باشد و باعث استرس آن‌ها شود. برای مثال، ممکن است فردی کمتر با دوستانش به شام ??برود، زیرا در سفارش غذا وسواسی می‌شود یا باید ماکروهای غذا را بشمرد و این کارها برایش در جمع، دشوار و سخت است.

نحوه توزیع درشت مغذی‌ها در برنامه غذایی بر اساس هدف

 

در طول روز، بدن شما به سوخت کافی برای تامین انرژی ثابت نیاز دارد تا بهترین عملکرد را داشته باشد. تعیین مقدار ماکروهای موردنیاز با کمک یک متخصص تغذیه انجام می‌شود، اما چند مرحله وجود دارد که می‌توانید یاد بگیرید و خودتان بتوانید مقدار موردنیاز هر درشت مغذی را حساب کنید.

شما باید تعداد کل کالری مورد نیاز روزانه خود را بر اساس تایپ بدن، درصد چربی و عضله فعلی، سطح فعالیت و اهداف کلی خود تعیین کنید. پس از آن می‌توانید ماکروهای خود را بشمارید و درصدها را بر اساس آن تقسیم کنید.

  • اگر فردی فعال هستید و می‌خواهید وزن فعلی را حفظ کنید: 10-35? پروتئین، 20-30? چربی و 45-65? کربوهیدرات.
  • اگر هدف شما کاهش وزن است و نسبتا فعال هستید: (یعنی پنج روز در هفته بیش از 30 دقیقه در روز ورزش می‌کنید) 30 درصد پروتئین، 25 درصد چربی و 45 درصد کربوهیدرات.
  • اگر هدف شما کاهش وزن است و ورزشکار باسابقه هستید: (یعنی پنج روز در هفته بیش از یک ساعت در روز ورزش می‌کنید) لازم است با یک متخصص و کارشناس غذایی- ورزشی مشورت کنید.

لطفاً توجه داشته باشید: این نسبت‌ها فقط چند سرنخ هستند. مقدار درشت مغذی موردنیاز واقعی شما ممکن است بر اساس نوع بدن، اندازه بدن و سابقه پزشکی متفاوت باشد.

ماکروشماری بهتر است یا کالری شماری؟

 

شمارش ماکروها در بین افرادی که تمرینات مقاومتی (قدرتی) انجام می‌دهند، محبوبیت بیشتری دارد. چراکه دغدغه اصلی آن‌ها مقدار پروتئین است. اما برای کسانی که صرفا می‌خواهند لاغر شوند، معمولا کالری مهم‌تر است.

اما اینکه کدام بهتر است؟ باید بدانید که کالری و درشت مغذی‌ها هر دو مهم هستند؛ و هر دو باهم می‌توانند به کمک اهداف مختلف شما بیایند. تقریبا تمام نکات منفی ماکروشماری و کالری شماری یکسان هستند؛ اما نکات مثبت ماکروشماری بیشتر است.

بنابراین اگر قرار باشد فقط یکی از آن‌ها را انتخاب کنید، توصیه ما به شما ماکروشماری است. اما توصیه بهتر این است که به جای تمرکز صرف بر روی یکی از این دو روش، هردو را ترکیب کنید تا راحت‌تر و سلامت‌تر به هدف خود برسید.

 

https://tcgschool.edu.in/members/wesleycruz1/activity/

https://lwccareers.lindsey.edu/profiles/3008766-jenny-tucker

https://mindvalley.kl.tis.edu.my/user/jenny_tucker284

https://ams.ceu.edu/optimal/optimal.php?url=https://mavarayesalamat.ir/

https://nowewyrazy.uw.edu.pl/profil/WesleyCruz1

https://www.ottawaks.gov/profile/wesleycruz1/profile

https://trove.nla.gov.au/userProfile/user/user:public:wesleycruz1/about

 

 

ویژگیهای پودر پر خوراک دام و طیور

۳۵ بازديد

ویژگیهای پودر پر خوراک دام و طیور



برای توضیحات بیشتر بر روی عنوان زیر کلیک کنید

ویژگیهای پودر پر خوراک دام و طیور

دانلود برنامه عمل تعالی متوسطه بر اساس 7 معیار سال 1400-99

۳۶ بازديد

مقدمه الگوی تعالی مدیریت مدرسه، یک مدل اجرایی برای پیاده کردن اهداف سند تحول بنیادین در مدرسه است طراحان این الگو در ویرایش جدید، سعی کرده اند به ادبیات EFQM نزدیک شده و از ادبیات آن استفاده کنند در مدلEFQM 9معیار وجود دارد که پنج تای آن به حوزه توانمندسازها و چهار تا هم به حوزه نتایج مربوط می شوند در الگوی جدید تعالی به جای محور از اصطلاح معیار ا



برای توضیحات بیشتر بر روی عنوان زیر کلیک کنید

دانلود برنامه عمل تعالی متوسطه بر اساس 7 معیار سال 1400-99

3 bedtime stories for kids free & best

۳۴ بازديد

3 bedtime stories for kids free & best

 

 

Hansel and Gretel Story for kids

 

 

 

z3_ky0l.jpg

 

In a green forest, there was a woodcutter living there by his wife and his two kids. His son’s name was Hansel and his daughter’s name was Gretel. They were very poor. There were times that they even hadn’t something to eat for a day. One day, our poor woodcutter didn’t have enough money for a loaf of bread.

So when the night came, he started to think and think. At the end, he whispered to his wife:

What will happen to us? We can not feed our kids. they are starving.

I know the solution dear! Said the wife. We will take the kids deep in the forest early in the morning. we will ignite a fire for them and we will give each of them a loaf of bread. Then we will leave them for good. They will never find us again and with this plan, we will get rid of them.

Oh no wife! I can not imagine how I’m gonna do that! I can’t leave my kids alone in the forest! Wild animals will find them and swallow them in a moment.

You stupid man! Yelled the wife! Then the four of us will die out of hunger! You better start and make the coffins.

After a while, the man seemed convinced.

OK! But I really am sad for my poor kids.

Not being able to sleep because of hunger, Hansel and Gretel heard what their step mom planned for them. they cried quietly. Gretel said:

This is the end of our story! We are going to die tommorow!

Be quiet Gretel and don’t afraid! I’ve got this.

He waited until both their parents went to sleep. Then he got up, put on his jacket and slipped out from the back door. He stood near the garden, where the white stones were shining under the moon’s light! He picked up as many stones as he could and filled his pocket with them.

Then he turned back to the house and said to his sister:

Keep calm dear and sleep in peace! God will never forget us!

next morning, just before the sunrise, the step mom came and said:

Wake up! Wake up you lazy kids. We have to go to the forest and cut woods for your father.

Then she gave each of them a bread and said:

This is your dinner. Don’t eat it until then!

Gretel take the bread and hide it under her apron, because Hansel had his pocket full of stones. Then they started their journey to the forest. In their way, Hansel took a stone from his pocket every now and then and dropped it on the ground.

When they reached the heart of the forest, they collect wood with their father and used it to make a fire to keeping them warm. When the fire was ready, The step mom said:

Now lie down and rest kids. Your father and I will collect woods and when we were ready to go, we will wake you up!

After a while, they became tired and fell sleep. When they finally woke up, it was night. Gretel started crying and said:
OMG! How shall we get of this forest?

Don’t even think about it sis! Wait a little bit, when the moon rises, we will easily find our way to home.

And when the full mon got up, Hansel took Gretel’s hand and started to follow the white stones that were shining like silver. They walk all the night and next morning, they reached their house. They knocked the door. When the wife opened the door and saw Hansel and Gretel, she said:

You naughty children! How many hours you slept in the woods! We thought you’ll never come back.

But their father was so happy for seeing his kids once again.

Not very long after, another scarcity came to that area. Gain the children heard their step mom talking to their father:

Everything is finished! We just have a half a loaf and after that we will die! We have to get rid of the kids! This time we will take them even deeper in the woods so they will never find us again.

The man wasn’t happy with this at all! He whispered:

I’d rather to share my last morsel with my kids.

But the tricky step mom didn’t listened to him at all and finally managed to convince him to redo the plan.

Children heard this conversation completely. When the parents went to sleep, Hansel got up and wore his jacket. He wanted to go and pick up more white stones, but the step mom had locked the door. Hansel didn’t manage to get out but he started to comfort his little sister:

Don’t cry little sis! Go to sleep! I’m sure God will help us!

Next morning, the step mom came and woke them up and gave each of them a little piece of bread. even less than before. On they way to the woods, Hansel crumbled the bread in his pocket and every now and then, he dropped a crumb on the ground.

Hansel strewed bread crumbs all along the road. Woman take them deep deep into the forest. Where they never been before in their short lives. Then again they collect wood and made a large fire. The step mom said:

Sit here, you children, and when you are tired you can go to sleep; we are going into the forest to cut wood, and in the evening, when we are ready to go home we will come and wake you up.

So when noon came Grethel shared her bread with Hansel, who had strewed his along the road. Then they fell sleep, and the evening passed, and no one came for the poor children. When they woke up it was dark night. Hansel comforted his little sister:

Wait a little, Gretel, until the moon gets up. We will be able to find our way by the bread crumbs I scattered on the road.

So when the moon rose they got up, but they there were no bread crumbs on the ground, cause the birds of the forest and of the fields had come and eat them. Hansel thought they might find the way all the same, but they could not.

They walked that night, and the next day from the morning until the evening, but they could not find the way back to their home, and they were starving, for they had nothing to eat but the few berries they could pick up.

When they got very tired and decided to lay down under a tree and sleep.

It was now the third morning since they had left their father’s house. They were always trying to get back to it, but instead of that they only found themselves farther in the wood, and if help had not soon come they would have been starved.

About noon they saw a pretty snow-white bird sitting on a branch, and singing so sweetly that they stopped to listen. And when he had finished the bird spread his wings and flew before them, and they followed after him until they came to a little house, and the bird landed on the roof, and when they came closer they saw that the house was built of sweets, and roofed with cakes; and the window was of transparent sugar.

We will have some of this, said Hansel, and make a fine meal. I will eat a piece of the roof, Gretel, and you can have some of the window-that will taste like sugar.

So Hansel reached up and broke off a bit of the roof, just to see how it tasted, and Gretel stood by the window and chewed it. Suddenly they heard a thin voice coming from the inside:

Nibble, nibble, like a mouse,
Who is nibbling at my house?

And the children thought:

Never mind, It is the wind.

And they continued eating, not paying attention o the sound. Hansel, who found that the roof tasted very nice, took down a great piece of it, and Gretel pulled out a large round window-pane.

Then the door opened, and an aged woman came out, leaning upon a crutch. Hansel and Gretel felt very scared, and they dropped all was in their hands. The old woman, however, nodded her head, and said:

Ah, my dear children, how did you end up here? You must come in and stay with me, there is no problem with that.

So she took them each by the hand, and led them into her little house. And there they found a good meal laid out, of milk and pancakes, with sugar, apples, and nuts. After that she showed them two little white beds, and Hansel and Gretel laid themselves down on them, and thought they were in heaven.

 

Source: Hansel and Gretel Story

 

 

 

Cinderella Story for kids

 

 

 

Once upon a time, there lived a poor servant girl named Cinderella. She was a patient, tender and kind girl. His days were long and tiring. Full of the most boring and worst housework.

Washing the floor, washing the clothes, dusting the shelves and cooking food were the tasks that she had to do during the day. Cinderella was forced to work from morning to evening without receiving a single Penny.

Cinderella’s mother died when she was very young, and her father remarried soon after. But his new wife was a nasty woman. She had two daughters from her previous marriage who were as naughty as she was.
They tormented poor Cinderella terribly every day. One day, when Cinderella was sweeping the ashes from the fireplace, they mocked her and sang:

Poor girl, poor girl
Her face is black, burnt and ugly

Even though her stepmother and half-sisters had tormented her for years, she had never once disrespected them or tried to take revenge on them. She did not wish them ill at all.
She patiently did the housework, hoping that when she grew up she could run away and start the wonderful life she longed for.

One day when Cinderella was working at home, someone knocked on the door. Cinderella hurriedly opened the door. Behind the door stood a short, fat man dressed in royal robes and holding an important scroll.


Cinderella’s stepmother entered the room.
She said impatiently:

What is the reason for all this happiness?

Oh…mom…we’ve been invited to the royal party and I’m sure one of us will be chosen as the new princes.

The stepmother replied with a mocking smile:

Of course you do, what prince wouldn’t want to marry my sweet and precious children!

Cinderella was desperately trying to quiet them down a bit. Because she knew in her heart that any prince would rather live alone for the rest of his life than to blacken his fortune by marrying these rude girls.
The stepmother turned to Cinderella and shouted:

Why did you stop and look? Prepare the clothes.

Cinderella nodded and said:

Yes Mam!

Cinderella wanted more than anything to go to the royal party. But she did not dare to ask permission from her wicked stepmother, because she knew that the wicked stepmother would not give her this permission. So she busied herself with housework and of course preparing her half-sisters’ dresses.

The evening of the royal royal feast arrived.
A magnificent horse-drawn carriage pulled up to the front door of the house, and the half-sisters, dressed in their hand-embroidered dresses, entered the carriage with much pomp and show.
Cinderella looked at them with great sadness and sighed deeply.

She said to herself:

If I could only have one wish for the rest of my life, it would be to attend a royal party and get away from the dreaded and boring housework for just one night.

Suddenly, a great light appeared in the sky.
A small fairy appeared in front of Cinderella, holding a small wand.

Fairy said happily:

Your wish will come true!

Cinderella asked in surprise:

what?

I will fulfill your wish; Because I am your fairy godmother. Oh, how much you have suffered in silence all these years. You have a kind soul. A kind and patient young lady.

Cinderella exclaimed happily

Oh I can’t believe it!!

But suddenly a frown appeared on her face.

But I’m not ready, Fairy Godmother. My clothes are cotton and my shoes are torn. I can’t be in the palace like this!

Fairy Godmother said with a smile:

Don’t worry, Cinderella. All I need to make your wish come true is a pumpkin, a rat, two mice and four grasshoppers.

Cinderella looked very confused.

So hurry up dear. hurry up!!

Cinderella ran and prepared everything that the fairy godmother said.
First, Cinderella went to the garden and came back with a big and ripe pumpkin. The fairy godmother tapped it once with her wand and in an instant the pumpkin turned into a magnificent golden carriage.
Then, Cinderella returned a mouse from the mouse trap in the kitchen.
Fairy godmother said:

Great dear, now if you don’t mind putting them on the carriage seat for me

Cinderella quickly did this.

The fairy waved her wand again. The two mice that Cinderella found in the barn turned into two servants in classy clothes. The four grasshoppers turned into four magnificent white horses.

said the fairy godmother

And now for the final magic…

And she hit Cinderella on the shoulder with her wand.
A spark rose. The old clothes she was wearing a moment ago suddenly changed. Cinderella sparkled in a magical, sparkly gown fit for a princess. Cinderella looked at her feet. He was wearing a pair of very beautiful glass shoes that glowed in the dark.

Fairy godmother cried:

Amazing!!! But remember that at 12 o’clock at night, this magic spell will be broken and your clothes will turn into old clothes.

Cinderella said as she kissed her fairy godmother on the cheek

I understand. And thank you very much for the great favor you have done to me Fairy Godmother!!

Cinderella entered the carriage and drove to the royal party.

As the golden carriage passed through the palace gates, trumpets sounded and Cinderella was given a royal welcome.
All the ladies were amazed at her magnificence.
As she entered the ballroom, the prince was immediately struck by Cinderella’s elegance and the warmth of her smile.
The prince approached.
He bowed his head slowly and extended his hand and said:

Ma’am, would you do me the honor to dance with you?

Cinderella said with dignity and kindness:

Sure! I will be so happy.

The orchestra started playing.

Everyone in the ballroom was staring at them. Cinderella’s stepsisters were watching this scene, but Cinderella had changed so much that they didn’t recognize her at all. Instead, they stared at Cinderella with envy.
From that moment on, the prince only had eyes for Cinderella. They danced the whole night in each other’s arms and enjoyed each other’s company.
Many hours left.
9 pm
10 pm
11 pm
Suddenly Cinderella looked at the clock. It was one minute to midnight and he only had one minute to break the spell.
He told the prince

 

 

Source: Cinderella Story

 

 

 

The Little Mermaid Stories for kids

 

 

 

My dear little friends! I’m gonna tell you the little mermaid story!

Once upon a time, far and deep in the ocean, where the water is shiny and blue, lived a sea king who had six mermaid daughter. Five of them were happy and cheerful while the youngest one was deeply sad and no one hadn’t seen her smile.

The little mermaid wanted to see the surface world! She loved to see green trees and blue sky. Because of that she always swam to the top of the ocean to enjoy the surface world’s view. She felt depressed when she couldn’t see the above world.

Georgios fish, beautiful shells and all the colorful creatures in the sea were always trying to make her smile but they usually failed. Even her father’s bedtime stories couldn’t cheer her up.

One night, the little mermaid swam to the top of the ocean when others were sleep. It was a stormy night and waves were crashing into rocks. The lightning stroke to a ship which was rolling in the ocean. The little mermaid saw a man beside the ship, signaling for help.

She swam and helped him quickly. She brought him to the shore and rested him on sands. The little mermaid fell in love with the young man in that short time. So she started to sing a song with his magical voice for the prince. And then she came back to the ocean.

She was so much in love with the young man that she couldn’t stop thinking about him. So he decided to go and visit the seashore witch and ask her to grant a wish.

The little mermaid wanted to dance and walk on the surface world. she wanted to feel the warmth of the sand. The witch. who was cunning and tricky, stirred her potion with an evil smile.

I will grant your wish! But I’ve got one condition! She said. I will give you the ability to walk and dance. But you’ll be no longer be able to talk and sing. If the prince doesn’t confess to his love for you in three days, your voice will be mine forever!

I agree! I accept your condition!

 

But let me tell you about the prince! He remembered one and only one thing about his rescuer! Her magical voice.

So my little friends, the witch transformed our little mermaid. After she transformed she went to the shore and sat on the warm sand where the prince was looking for her rescuer. prince didn’t remember our little mermaid:

Who are you? OH! You can’t walk?! Let me help you.

So, the prince took the little mermaid to his palace! On the second day, when little mermaid and prince were sailing on the ocean, prince decided to confess his love to her, but before he get a chance, the evil eels of tricky wish, attacked the ship.

The brave prince, who now knew the true story, went and followed the witch and battled her and defeated her!

 

Source: The Little Mermaid Story

3 free , cute and best kids stories

۳۹ بازديد

3 free , cute and best kids stories

 

 

 

 

Thumbelina fairy tale story for kids

 

 

z2_4cto.jpg

 

Today my little listeners, I’m gonna tell you the story of Thumbelina!

Once upon a time, there was a woman living alone in a distant village. She was feeling only after the tragic death of her husband. She always wanted a child, but she hadn’t any. One day, she decided to visit her good friend who was also a witch.

The witch, gave her a grain of barely and said:

go home and plant this.

so the woman did so.

The very next day, a beautiful Tulip flower had grown from the grain. It was so beautiful. the woman hadn’t seen any flower like this in her life. When the flower blossomed, there was a pretty little girl inside it. The girl was no bigger than a thumb.

The woman fell in love with the girl and named her: Thumbelina

Thumbelina took away the woman loneliness. Woman would always tell her stories during the day. Sometimes woman would made a boat out of tulip petal which Thumbelina could row in a plate of water with it!

The woman made a bed with a walnut shell and a blanket out of rose petal for her. So Thumbelina had a soft and cozy bed to sleep every night.

One night, While Thumbelina was sleeping, a frog came by and see her through the window!

Wow! Such a beautiful girl! She would be a great bride for my son! He thought to himself.

So he grabbed Thumbelina and headed back to his house. Seeing his future bride, his son was happy.

I will marry her, daddy! But first, I have to build her a beautiful house.

Ok son! So until then, I will put her on the water lily in the middle of the pond so she doesn’t run away.

 

 

So the frog put Thumbelina on the lily leaf in the middle of the pond.

Thumbelina tried so hard to escape, but she couldn’t. So she burst into tears. Two minnows who were sitting under the leaf, heard her crying:

Why are you crying little girl? They asked. What’s the matter?

Thumbelina started to tell her story. When she finished, minnows decided to help her. They started nibbling the lily stem. It was soon after when the stem broke and the leaf floated away with Thumbelina.

But Thumbelina’s happiness didn’t last long. An ugly Beetle came and took Thumbelina to his house! The beetle called his friends and showed them his pretty new prisoner. But they weren’t happy to see Thumbelina!

Oh my friend! You should let her go! She is very different from us. She doesn’t belong here. you better let her go. Said his friends.

So the beetle dropped our Thumbelina in the long grass and flower.

Although she was happy that she was free from her captors, she didn’t know her way back to home! Days came by and she would eat the pollen of the flowers and drink the dew from their leaves.

One day as she was walking, she accidently saw a house that was made of mud. Its entrance was strange and round. She knocked one the door and waited. After a while, a mouse opened the door.

Hello little guest! I think it’s cold out there! Do you wanna come in? Said the mouse.

Yes! thank you!

So what is your story tiny girl?

Thumbelina started to tell the whole story for her new friend.

Don’t worry at all! You can stay here as long as you want.

So Thumbelina started her new life in her new house. She wanted to be useful, so she would cook food every day and tell stories for little mouse.

One day, when Thumbelina was cooking, mouse came by and said:

I invited a good friend of mine. He is one of the richest mice ever.

So Thumbelina cooked a delicious dinner. That night, all three of them talked and had a great time at the dinner table. The rich mouse fell in love with Thumbelina and said:

I will marry you! I want you to come with me and visit my house!

Thumbelina had no choice, So The three of them headed to the house of the rich mouse. in the middle of their journey, they reached a tunnel where they found an injured swallow.

What is he doing down here?! He should be in the air! Said the rich mouse rudely and kicked the swallow!

Thumbelina was shocked.

How could anyone treat another like this! Oh dear! She thought!

 

 

So she ran away when she got a chance. She hid behind a rock and waited for the mouse to go! Then she came back and took care of the swallow until he was fine and healthy again. It was spring and the swallow was able to fly again.

I have to go and find my family! They went to a warmer place! come with me! We’re gonna have so much fun! Said the swallow!

But Thumbelina had enough adventure! So she said goodbye to the swallow and he flew away!

months passed and Thumbelina was still wandering in the nature when she stumbled upon the rich mouse again!

OH my beloved tiny bride! I’ve been looking for you for months! Now that I found you, you have to marry me!

Thumbelina knew that there is no way out of this!

OK! But please let me spend just one day more in the open air before coming with you to your underground house.

As she was spending her last hours in the open field, she heard a familiar voice:

Come! Come away with me where your sprit will always be free! Said the swallow!

Happy of meeting her old friend, she agreed to go on a trip with him. She hopped on his back and they took of. They flew over forests, oceans and lands!

When they reached the land of flowers, The swallow landed Thumbelina on a beautiful rose petal and said:

This is the kingdom of flowers! And This is their king!

He was a handsome young king with a pair of wings who was surrounded by lovely flowers. The king immediately fell in love with Thumbelina!

 

 

 

Puss in Boots story for kids

 

 

 

Once upon a time, a poor miller lived with her three sons. Years has passed and the miller of our story got old and died. He left nothing for his sons except a mill, a donkey and a cat. The oldest boy took the mill. The middle one took the monkey. So The cat was the youngest boy share.

Well! The youngest boy whispered, I will eat this cat and make some gloves with its fur! And that is the end of it! I won’t have anything else and I will die out of hunger!

The cat, who was listening stated to talk:

OH dear master! Don’t be sad at all! Just give me a bag and a pair of boots! The will show you that I’m not such a bad inheritance!

The boy, who saw many trick from the cat over all that years, which it performed to catch mice like pretending to be dead or hiding in the grain. So he thouth:

It doesn’t seem impossible that this cat could help me!

So he gave his bag to the cat and spend his last coins for buying a pair of boots for it!

looking gallant in the boots, he put bran and corn in his bag and put it around his neck. Then he slept near rabbit nest, pretending to be dead. He waited for innocent rabbits to come around and look for corn and bran.

Not very long after, a stupid naughty rabbit came and jumped into his bag. The Puss quickly closed the bag. Happy with his caught, He went to the palace and asked for talking to the emperor!

OH! His Majesty! I brought you a warrior rabbit! My proud master, Marquis of Carabas, ordered me to present to you.

Tell your master that I thanked him and he does me a great deal of pleasure.

After that, Puss again hid in the cornfield, holding still his bag open, and when a brace of partridges ran into it he closed the bag and caught them both. He went and made a present of these to the king, as he had done before of the rabbit. The king, in like manner, received the partridges with great pleasure, and ordered him some money for drink.

In this way, the cat continued for two or three months to bring presents to the king, always saying that they were from his master, the Marquis of Carabas. One day in particular, he heard at the palace that the king was planning to drive in his carriage along the river bank, and he decided to take his daughter with him. The Princess was the most beautiful girl in the kingdom.

Puss in Boots said to his master:

Follow my lead and your future is made. You have to but go and wash yourself in the river, in the place that I shall show you, and leave the rest to me.

The youngest son did the exact him, without knowing why or wherefore. While he was washing, the king passed by, and the cat began to cry out:

Help! Help! My Lord, Marquis of Carabas, is drowning!

At this noise the king put his head out of the coach window, and finding it was the cat who had so often brought him such good things, ordered his guards to run quickly to the aim of his Lordship, the Marquis of Carabas.

While they were helping the poor Marquis out of the river, the cat came up to the coach and told the king that while his master was washing, there came by some Thieves, who took his clothes:

Thieves! Thieves! He moaned!

This tricky cat had hidden the clothes under a great stone. The king immediately commanded the guards of his wardrobe to run and prepare one of his best suits for the Lord Marquis of Carabas.

The king was very happy to meet the Marquis of Carabas. The Miller’s boy looked really handsome in royal clothes. The king’s daughter took a secret glimpse to him. And soon, she fell in love with him because of his manners and good look!

 

 

 

Dinokids at the stadium story for kids

 

 

 

That day Dim Dim and his friends gathered around the square!
DimDim said excitedly:
I’m going to tie a Dinocity flag around my neck and wear a tasseled hat!

Dinosol said:
So I will wear my beautiful s*******t and colorful wig.

I really love football! I go to Sangi Stadium to see all the matches! We will definitely have a lot of fun this time! said Dinomani.

Yeah! Sure! Aha! Is your seat number written on your ticket?

DimDim said:
Yes! My seat number is 879!

My seat number is 877!
Hooray! So we sit together! What is your seat number?

Dino Money said with a big smile:
Seat number 7!

Dinosol and Dim Dim said together:
What?? You must be joking!!!

No! Why joke?!

Dinosol said:
The seat number seven is very close to the field! That is a VIP seat!

Yes! I have bought a VIP ticket!

Dim Dim said with regret:
Good for you!

But Dinosol said:
After all, there is nothing special! It is the same football match! But he will be a little closer!

Dinomani said:
Does not matter? You sit at the end of the stadium and I sit right next to the field! I can touch the match ball!

Dim Dim said:
Are you really telling the truth? I also like to sit there!

Dinomani said:
Come on! Buy a ticket for the VIP seat! This way we can watch the game together!

Yes! Yes! I’m gonna do the same thing!

Dinosol said:
DimDim! DimDim! Don’t buy a ticket! You have a ticket! The VIP ticket is very expensive, it also shows the same match!

Dinomani said boredly:
You keep repeating yourself! DimDim don’t listen to her! You have a lot of savings! Go take it from your savings and let‘s buy you a ticket!

DimDim, who really wanted to sit in the VIP seat, ran and went home! The whole house was crowded! His father was preparing himself for the match! He had spread flags and colorful hats on the ground and was trying them one by one. When he saw his son, he said:
Where have you been boy?! Hurry up, get ready! We have to go to the stadium and find our seats before the game starts!

Dad! Dad! I want to buy a VIP ticket!

What? VIP? But son! That ticket is very expensive!

Yes I know! But I have the money! I have savings!

But my son! You had saved that money to buy something else! Did you forget that?

No! I have not forgotten at all!

His father said:
Well, my son, if you regularly withdraw from your savings and spend, your money will accumulate later and you won’t be able to buy your telescope soon! Does it worth it?

Yes! I want to sit in the VIP seat!

What is the difference between the VIP position and our position, after all? The seat material is the same! We will see the same match!

 

 

Source: moonzia.com

جریمه تاخیر بیمه شخص ثالث

۴۱ بازديد

جریمه تاخیر بیمه شخص ثالث

 

جریمه دیرکرد بیمه شخص ثالث یکی از مسائلی است که برای رانندگان بسیار مهم و حیاتی است. بر اساس قانون، تمامی خودروها، حتی در صورتی که در پارکینگ متوقف شده باشند، باید دارای بیمه شخص ثالث باشند. این قانون برای تمامی وسایل نقلیه اعم از موتور نیز پابرجا است. یکی از مسائلی که در خرید بیمه شخص ثالث باید در نظر گرفت، این است که عدم داشتن بیمه شخص ثالث باعث جرایم ستاره‌دار می‌شود و در صورت عدم تمدید بیمه، باید جریمه دیرکرد را پرداخت کرد.

 

اگرشما نسبت به تمدید بیمه شخص ثالث وسیله خود اقدام نکنید و آن را به تعویق بیندازید، مجبور خواهید شد جریمه دیرکرد را نیز پرداخت کنید. جریمه دیرکرد بیمه ثالث بعد از اتمام بیمه خودرو محاسبه می‌شود و به صورت روزانه حساب می‌شود. همچنین باید گفت که بیمه‌نامه‌های شخص ثالث به صورت کوتاه مدت بین ? روز تا ??? روز صادر می‌شود؛ اما به طور معمول می‌توانند یک ساله باشند.

 

محاسبه جریمه تاخیر بیمه شخص ثالث

 

برای محاسبه جریمه دیرکرد بیمه شخص ثالث، ابتدا باید قیمت بیمه شخص ثالث بدون تخفیف را تقسیم بر ??? روز کرد و سپس از این مبلغ به عنوان هزینه روزانه استفاده کرد. در صورتی که بیمه شخص ثالث تمدید نشده باشد، هزینه جریمه به صورت ثابت بر اساس مدتی که بیمه نامه تمدید نشده، محاسبه خواهد شد.

 

عوامل زیادی وجود دارند که می‌توانند تأثیرگذار بر مقدار جریمه دیرکرد بیمه شخص ثالث باشند. این عوامل شامل نوع خودرو، تعداد سیلندر، ظرفیت بار ماشین و شرکت بیمه‌گر است. همچنین باید به این نکته توجه کرد که روند محاسبه قیمت بیمه شخص ثالث در هر شرکت بیمه‌گر ممکن است متفاوت باشد، بنابراین مقدار جریمه دیرکرد نیز ممکن است در هر شرکتی متفاوت باشد.

z6_k074.jpg

مطالب مفید دیگر:

استعلام بیمه شخص ثالث ایران

محاسبه بیمه بدنه ایران

 

تمدید بیمه نامه برای راننده

به عنوان راننده، بهتر است همواره بیمه شخص ثالث خودرو خود را تمدید کرده و به دنبال به‌روزرسانی آن باشید. در صورتی که برای هر دلیلی نتوانید بیمه شخص ثالث خود را تمدید کنید، بهتر است از خودروی خود استفاده نکنید تا جریمه دیرکرد بیمه شخص ثالث را پرداخت نکنید.

 

در نهایت، بهترین راه برای جلوگیری از پرداخت جریمه دیرکرد بیمه شخص ثالث، تمدید به موقع بیمه‌نامه خودرو است. از آنجا که این جریمه به صورت روزانه محاسبه می‌شود، هر چه زودتر بیمه شخص ثالث خودرو را تمدید کنید، هزینه پرداختی نیز کمتر خواهد بود. در نهایت، بهترین راهکار برای جلوگیری از جریمه دیرکرد بیمه شخص ثالث، توجه به مسائل قانونی و به‌روزرسانی به موقع بیمه‌نامه خودرو است.

 

 

جلوگیری از تاخیر بیمه ثالث

جهت جلوگیری از تاخیر و جریمه تاخیر پس از بررسی تاریخ تمدید بیمه شخص ثالث ایران  و بررسی قیمت بیمه ثالث ایران   بیمه نامه ثالث را تمدید نمایید.

 

 

 

 

5 ویژگی شیرآلات ساختمانی و بهداشتی که کار شما را ساده می کند!

۴۱ بازديد

5 ویژگی شیرآلات ساختمانی و بهداشتی که کار شما را ساده می کند!

شیرآلات بهداشتی از پرکاربردترین تجهیزات ساختمانی است که انواع مختلفی دارد. هر یک از شیرآلات ممکن است تکنولوژی یا ویژگی خاصی داشته باشند که انجام کار معینی را بهینه کند. برخی از این ویژگی ها عبارتند از تنوع حالت های پاشش آب، حفظ دمای آب در بازه تعیین شده، پرلاتور با کیفیت، دامنه دسترسی بالا، قابلیت فعال سازی با فرمان صوتی که در این مقاله مورد بررسی قرار خواهند گرفت.

ویژگی های کابردی شیرآلات بهداشتی و ساختمانی

تکنولوژی تولید شیرآلات بهداشتی روز به روز در حال پیشرفت است و انواع گوناگون شیرآلات با ویژگی های کارآمدتر تولید می شود. در زندگی مدرن دیگر نیاز کاربران صرفا دسترسی به آب نیست، بلکه دسترسی هر چه سریع تر و استفاده هر چه راحت تر از آب جهت سرعت بخشیدن به امور روزمره مانند شستشوی ظروف و یا آشپزی است. قیمت شیرآلات نیز با توجه به این تفاوت ها بسیار متنوع شده است و افراد می توانند با توجه به نیاز و درآمد خود شیرآلات ساختمانی مناسبی را تهیه نمایند.

دامنه قیمت شیرآلات از قیمت شیرآلات ارزان تا لوکس را شامل می شود. بیشتر افراد هنگام خرید شیرآلات بهداشتی، تنها به برند و قیمت شیرآلات توجه دارند. در حالی که مواردی مانند جنس، کیفیت و گارانتی در نظر گرفته نمی شوند. کیفیت شیرآلات لزوماً با مشاهده ظاهر و یا سبک سنگین کردن شیرآلات قابل تشخیص نیست. بر خلاف باور عمومی، شیرآلات سبک نیز ممکن است با کیفیت باشند. وزن شیرآلات نشان دهنده میزان مواد اولیه به کار رفته در تولید شیر و عامل مهمی در تعیین قیمت شیرآلات است؛ اما سنگین بودن شیرآلات نشان دهنده کیفیت بالا نیست. بلکه استاندارد بودن مواد اولیه مهمترین عامل در تعیین کیفیت شیرآلات است.

smart_faucet_cdqo.jpg

تنوع حالت های پاشش آب

یکی از ویژگی هایی که احتمالاً دیگر عادی شده است ولی در واقع کار ظرف شستن یا آبکشی میوه ها و سبزیجات را بسیار ساده می کند، تنوع حالت های پاشش آب است. این ویژگی بیشتر در شیر ظرفشویی شاوری رایج است. آبریز این نوع شیر ظرفشویی مجهز به یک دکمه و یا ضامن تغییر وضعیت پاشش آب از حالت عادی به حالت اسپری و برعکس است. زمانی که نیاز به پوشش دامنه بیشتری توسط جریان آب وجود دارد می توانید حالت اسپری را فعال کنید و پس از پایان کار آن را به حالت اولیه باز گردانید.

حفظ دمای آب در بازه تعیین شده

یکی از امکانات جالب شیرآلات بهداشتی ترموستاتیک حفظ دمای آب در بازه تعیین شده است. شیرآلات ترموستاتیک اجازه بالاتر یا پایین تر رفتن دمای آب را از محدوده معین نمی دهد. این نوع شیرآلات در حمام بسیار کاربردی است و از ایجاد سوختگی توسط آب داغ جلوگیری می کند. ویژگی حفظ دما سهولت کاربری بسیاری برای افراد سالخورده و خردسال فراهم می آورد. بازه دمای مورد نظر را یک بار تنظیم می کنید و کافی است کاربر آب را باز و بسته کند.

پرلاتور یا آبفشان با کیفیت

یکی از قطعاتی که علاوه بر کمک به مصرف بهینه آب، کیفیت فشار و مساحتی که جریان آب پوشش می دهد را بهبود می بخشد پرلاتور یا آبفشان است. این قطعه انواع مختلف دارد که هرکدام فرم و میزان آب خروجی متفاوتی را از شیر تعیین می کند. معمولآً آبفشان بر روی شیرآلات و شیلنگ توالت در کارخانه نصب می شود. اما در صورت بروز اشکال و یا کهنه شدن پرلاتور می توانید آن را به راحتی از کارخانه تولید کننده برند شیرآلات خود و یا فروشگاه تاسیساتی خریداری نمایید. شیرآلات با کیفیت و استاندارد حتماً دارای آبفشان است.

دامنه دسترسی بالا

یکی دیگر از امکاناتی که بیشتر در انواع شیرآلات آشپزخانه اهمیت خود را نشان می دهد دامنه دسترسی آبریز آن است. هر چه این دامنه بیشتر باشد، کاربران راحت تر می توانند آب را به نقاط مختلف سینک برسانند و آبکشی میوه و ظروف بزرگ را انجام دهند. علم برخی مدل ها مانند شیر ظرفشویی فنری در بین شیرآلات ظرفشویی بزرگ تر است و یا آبریز مدل های شاوری قابلیت خارج شدن از سر علم را دارد که دسترسی به تمام فضای سینک را امکان پذیر می کند. برخی مدل ها نیز مانند شیرآلات روگازی یا پات فیلِر بالای گاز نصب می شود و با توجه به طول بازوهای خود آب را به قابلمه و یاکتری روی گاز، بدون نیاز به جا به جایی آن، می رساند.

قابلیت فعال سازی صوتی

یکی دیگر از قابلیت های شیرآلات مدرن، امکان فعال سازی صوتی است. کاربر می تواند به واسطه این تکنولوژی با فرمان صوتی شیر آب را باز و بسته کند و میزان مشخصی آب در دمای دلخواه دریافت نماید. این ارتباط از طریق دستیارهای صوتی مانند گوگل و الکسا برقرار می شود. شیرآلات دارای قابلیت کنترل صوتی به طور خاص برای نصب در آشپزخانه کارایی بسیار بالایی دارد و زمانی که هر دو دست گرفتار و یا چرب است، به راحتی و بدون آلوده کردن شیر ظرفشویی، می توانید آن را باز کنید.

جمع بندی

همانطور که بررسی شد انواع شیرآلات ساختمانی و بهداشتی با امکانات گوناگون در بازار عرضه می شود که هر یک به نوعی فعالیت روزمره کاربران را ساده می کند. امکاناتی مانند تنوع حالت های پاشش آب، پرلاتور با کیفیت و دامنه دسترسی بالا برای مدت طولانی تری در شیرالات بهداشتی وجود داشته است. اما بعضی ویژگی ها مانند قابلیت فعال سازی با فرمان صوتی و حفظ دمای آب در بازه دلخواه از قابلیت های جدید شیرآلات به حساب می آید.

منبع